از شادروان ابوالفضل سپهر
روحش شاد ؛ یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
اتل متل یه مادر
نحیف و زار و خسته
با صورتی حزین و
دستای پینه بسته
بپرس ازش تا بگه
چه جور میشه سوخت و ساخت
با بیست هزار تومن پول
اجاره خونه پرداخت
اجاره های سنگین
خرج مدرسه ما
خرج معاش خونه
خرج دوای مینا
بپرس ازش تا بگه
چه جوری میشه جنگ کرد
یا اینکه بی رنگ مو
موی سیاهو رنگ کرد
بپرس ازش تا بگه
چه جوری میشه جنگ کرد
با سرخاب جای سیلی
صورتا رو قشنگ کرد
وقتی که گفتند بابا
تو جبهه ها شهید شد
خودم دیدم یک شبه
چندتا موهاش سفید شد
می خوای بدونی چرا
نصف موهاش سفیده
بپرس که بعد بابا
چی دیده چی کشیده
یا میره داروخونه
برا دوای مینا
یا که میره سمساری
یا هم بهشت زهرا
یه روز به دنبال وام
ممان میره به بنیاد
یه روز به دبال کار
پیر آدم در میاد
هر وقت به مامان میگم
طعم غذات عالیه
مامان با گریه میگه:
جای بابات خالیه
بعضی روزا که توی
خونه غذا نداریم
غذای روز قبلو
برا مینا میذاریم
مینا با غم می پرسه
غذا فقط همینه
مامان با گریه میگه:
بابات کجاست ببینه
وقتی که بیست می گیرم
میاد پیشم می شینه
نوازشم می کنه
نمره هامو می بینه
میگم معلمم گفت:
که نمره هات عالیه
مامان با گریه میگه:
جای بابات خالیه
...
میگم مامان راست بگو
اگه بابا دوست داشت
چرا ازت جدا شد؟
پس چرا تنهات گذاشت؟
چشم می دوزه تو چشمام
لب می گزه ، می خنده
بیرون میره از اتاق
محکم درو می بنده
رفتم و از لای در
توی اتاقو دیدم
صدای گریه هاشو
از لای در شنیدم